بلوند می خواست با ساقی بخوابد و برای این کار دلیلی پیدا کرد. او یک لیوان آبمیوه سفارش داد و به او پیشنهاد داد که با یک بادبزن به او پول بدهد. چه جور مردی از دادن جوجه خوشگل به دهان خودداری می کند! و حتی او را در یک عده قرار دهید. اتفاقی که دقیقاً افتاد. و بعد از قورت دادن مقدار زیادی از تقدیر - بگذارید او آب خود را بنوشد! ))
دختران چند فیلم ترسناک تماشا کردند. آنها به خواب رفتند. پسری وارد شد و ماسک زد و نقش یک آدم بد را بازی کرد. خواهر و دوست دخترش آن را دریافت کردند، هر دو خوشحال، آن پسر هم از جنگل بیرون نیست.